مدیریت بحران؛ امداد اجتماعی و مددکاری اجتماعی
در ادبیات چشم نواز است، گاه گریزی بر عشق بوَد و گاه کنایه ای بر ترس! بید را می گویم، بید لرزان از نگاه مجنون! در تاریخ این روزها گویی زمین آبستن آن بیدی است که روزگاری نمادی از دلدادگی و وصفی بر حال عاشق بود. رعشه وار به رقص آمد زمین را می گویم! زمین لرزید و لرزید؛ نه بسان بید ! آسمان با نگاه خیره ی خود نوید آشوبی را می داد که روح با تمام نیرو در همان ثانیه های کوتاه، التهابش را لمس کرد. تنها و رها در باد می لرزید، ریشه ها سراسر وحشت بود و ترس، غوغا بود و سکوت! کشتی بی بادبان خیال دستخوش طوفانی ناآرام بود . نسیم را رسوا کرد لهیب نفس های هراسان و در گریز از رعشه ی زمینی که همچو گهواره ای لرزان ، خشم خود را در حق فرزندان غنوده در خیال غروب غم انگیز پاییز…
زمین عاقبت فارغ از جنب و جوش مأمنی برای سکون یافت . از هیاهوی موجود پیدا بود حکایتی حزین در سرزمین کوردها؛ داستانی مشمول بر مضارعی غمین در سلسه جبال ستبر زاگرس!
صرف حال دالاهو، متممی از اشک و خاک و شیون بود. فرسنگها آن طرف تر خشم زمین مردمانی را در زنجیر اسارت خود، در آغوش حادثه گرفته بود. مردمانی از دیار قدیم، از ولایت شیرین و فرهاد. تیشه ی فرهاد بر ریشه ی جان هایی قرین گشته بود از گذشته تا ابد عاشق، مهربانان و مهربانوهایی که به گواه تاریخ تمثیلی از دلدادگی و مقاومت بودند. اینک سیاهی غم، کمند قطرانی گیسوان شیرین را بی آبرو کرده ازیرا که غمی بس گران طالع مردمان دیار کوهکن را به سور و سات ماتمی بس سیه تر از گیسوان معشوقه اش میهمان کرده بود!
با وجود دعوت به میهمانی سفره ی بید در دیار خود؛ قدم ها را به قلب پیوند داده و کوله بار امداد بر دوش، راهی سرزمین دلدادگی دی و گلستان بیدهای شکسته ی امروز گشتیم. دلهره همچو مه جاده را در تسخیر خود داشت. انگار پاییز این سال، تنها با خزانش قصد خودنمایی داشت و کهربای هزار رنگش عزلت نشین و سیاهی آوار را به ارمغان آورده بود. به کرمانشاه رسیدیم. تا چشم نظاره گر بود خروارها خاک بود و سقف های فرو ریخته. بیستون را اگر یارای هم قدمی بود چهل ستون را به عاریه می طلبید. گربه ی مغرور جغرافیای زمین، چشمانش اشکبار بود و قلبها زندانی غم و زیر سایه ی بیدهای لرزان زانوی غم به بغل داشت.
بار خدایا! این چه حکمتی است که در میان لقمه های تلخ هجران سالهای جنگِ رفته، داغی دگر بر دل بندگانت نهادی؟ این چه تقدیری است که مام مهربان، عزلت گزیده و نامادری سرشار از خشم را بر بستر خاک عاشقان مأوا دادی!؟
می نگرم، آسمان را و زمین را. احساس غربت نمی کنم. شمیم آشنایی مشامم را می نوازد. بوی خاک؛ آری خاک کوردستانم… خاکی که همگام با تولدم در جنگ و ستیز، در رقص و سماع، در زندگی و مرگ، هم رخت نقشین از گلستان های رنگین ، هم رخت شب سیاه و دستار رنگی را پوشید اما شکست را نپذیرفت. طنین دلنواز دهل در اهورایی موسیقایش، با ” چَمَری” و ” سێ جار” ش سوگ را به قدرت و صلابت پیوند داده و بر ستون های بدون سقف و پنجره های بدون دیواری که اینک در فراخنای نگاهم، با آوار ذهن های پریشان مردمانم است، عجین گشت. سارهای خاطرات شیرین وغزالان رعنایش را زمین لرزانش به کوچ گسیل داشته اما هنوز یارای آن را نیست که حس پرواز از مردمان سوگوار و غمین بگیرد. افسوس که آبادی ها دگر ویرانه ای بودند فارغ از هیاهوی هی هی چوپان و بی نصیب از صدای کوه نواز گردن آویزهای گوسفندانش. مادر بزرگ تنها و سیاه پوش در غم از دست دادن مرغ و خروس هایش، با سکوتی سرشار از غم، به درخت از ریشه درآمده حیاط ویران تکیه داده بود. آن طرف تر مردی کهنسال خیره به عمارتش بود. اَبَر مردی که در دقایقی کوتاه، کاخ آرزوهایش را با تَلی از خاک همراه می دید. عمارتی که سالیانی برای چیدن خشت به خشت آن کمرهمت را جزم نموده بود و اینک ستون هایش غنوده بر زمین، در زیر آوار کمر آمالش را بشکسته می دید. با نگاهش سکوت را شکست و زبان به سخن گشود. صدایش سرشار از اندوه بود و هزار رگ دستان و چروک پیشانی اش، آواز هَزاران را بی آبرو کرد…
به قبله ای دیگر راهی شدم . زنان خیره به آفتاب طلایی پاییز، بر خار پشته های آواری که هنوز رخدادش را باور نکرده اند، تکیه داده و کودکان خود را می نگریستند که معصومانه به حرمت همسایگان در سوگ نشسته ی خود، سکوت را عاریه ی بازی های کودکانه ی خود نموده بودند. مدرسه خالی از هیاهو و شیطنت بچه ها بود. فریادهای گوشخراش اما مسکوت در نگاه هایشان را مثنوی مثنوی می شد از بَر خواند. بوی خوش نارنج ها که بر شاخه ها استواری خود را در هزیز رقص داشتند، نوید از بوی زندگی دوباره می داد.
آن سو تر بر چادری تمثالی از مادری سیه چشم با طفلی در آغوش، سیلابی از درد و اشک را به جسم و روح هر عابری گسیل می داشت. به یاری شتافته و در عَلَم کردن خیمه ها، ستون ها را به نفسی دوباره و حیاتی دگر قسم داده و برای نفس های محبوس در زمین آرامش و برای دیدگان مات در هجران، آرزومند صبر شدیم.
گوشه ای دگر نیلی دریای نگاه کودکی چشمانم را محصور خود نمود، دخترکی که با گیسوان رها و نیمه بافته ی آغشته به بوی خاک پیله ی کودکانه اش، با حسرت و غم آوار را می نگریست. شاید با غم اکنون بیگانه بود اما نرگس جادویش بازی سرنوشت را معنا می کرد و در پرده ی اسرار نهانش برای عروسک های مدفون در آوار، مرثیه ای بنا نهاده بود . مرثیه ای که در گلوی دایه ی پیرش نوایی از ” حیران” و از درد بود . افسوس که زبان را یارای هم کلامی با او نبود زیرا نوایی از حنجره اش در جولان نبود و دست تقدیر او را بی زبان از مادر زاده بود. اما حزن نگاهش ترجمان اندوه این زمانش بود. از خاکستری نگاه و بوی خاک و مرگ، هر چه گویم قاموس لبریز از کلام است، پس غم را به خاک می سپارم…
همانگونه که در تعریف مدیریت بحران در ذهن داریم: فرایندی است که در آن دستگاههای دولتی و غیر دولتی و عمومی؛ برای شناخت و کاهش خطرات ناشی از شرایط بحرانی برنامه ریزی می کنند و بر اساس آن اقدامات مشخصی انجام می دهند. که چهار مرحله ی اصلی پیشگیری، مقابله، آمادگی، بازسازی/بازتوانی به عنوان مهره های اصلی مدیریت بحران با هدف کاهش خسارات جانی و مالی، در راستای بازگشت به شرایط عادی قبل از حادثه در نظر گرفته شده است.
آسیب های روانی پس از وقوع حوادث از جمله آسیب هایی است که به واسطه ی تاثیرگذاری بر روح و جان آدمی، تا مدت های مدید در انسان باقی می مانند. از این رو توجه به مسائل روانی و اجتماعی پس از بلایا، و حمایت های همه جانبه ی به موقع و مناسب، لازم و ضروری بوده و در میان کمک های بشردوستانه مَسکن خود را به نیکی یافته و در تمامی نقاط دنیا نیازمند پرورش نیروی متخصص و بازآموزی یادگیری های امدادی و روانی مربوطه می باشد که این مهم در ایران نیز اتفاق افتاده و با تعامل و همکاری بی شائبه ی سازمان هلال احمر با انجمن مددکاران اجتماعی و سازمان روانشناسی ایران، طرح ملی سحر با هدف مداخله ی تخصصی و به هنگام، در بلایا در جهت کاستن از اختلالات پس از حادثه و امدادرسانی روحی و روانی به آسیب دیدگان متولد و با آموزش مددکاران اجتماعی توانمند در ارتقای جایگاه مددکاری اجتماعی گامی موثر در تاریخچه ی این علم به یادگار گذاشت. در تدوین دوره های آموزشی “تیم سحر” از تجربیات فدراسیون جهانی صلیب سرخ که از سال ۱۹۹۳ مرکز ویژه ای در دانمارک برای گسترش حمایت های روانی پس از بحران، تاسیس کرده است استفاده گردید. “سحر” مخفف < سازماندهی حمایت های روانی – اجتماعی پس از حوادث و بلایا> می باشد که مشتمل بر ۲۶نفر (۱۳ نفر خواهران و ۱۳ نفر برادران) در ۳۱ استان است که با گذراندن دوره های امداد و نجات و کمک های اولیه، آموزش های تخصصی حمایت های روانی در بلایا، تشکیل و با گردهمایی های کشوری امداد و حمایت های روانی – اجتماعی، و سپری کردن دوره ها و کارگاههای آموزشی و بازآموزی برای امدادگران سحری و تلفیق دانش و تخصص (امداد و نجات، مددکاری اجتماعی و روانشناسی) در زلزله ی اخیر کرمانشاه، سرپل ذهاب و شهرها و روستاهای حادثه دیده ، و سایر استان های کشور که در چرخه ی فعالیت گسل های زمینی، دچار حادثه گردیدند؛ نیز خدمت رسانی نموده و چرخه ی امدادهای روانی – اجتماعی فوق؛ همچنان ادامه دارد .در جریان زلزله های اخیر غرب کشور نکته ی حائز اهمیت در راستای حمایت های روانی پس از حوادث به ویژه در جوامع سنتی و دارای فرهنگ و آداب و رسوم بومی، توجه خاصی را می طلبد که روند حمایت را دستخوش خود قرار خواهد داد که با دخیل دادن استانهای معین از جمله استان کردستان از اولین ساعات امدادرسانی اصل کرامت انسانی به واسطه ی اشتراکات زبان و آداب و رسوم، در کنار حمایت های مردمی سراسر کشور، بازتاب خوب و مفیدی در پی داشت. با توجه به رؤیت اقدامات همه جانبه و بشر دوستانه که در زمین لرزه های پاییز ۹۶ ایران ، شاهد بودیم خود و همکاران دلسوز را ملزم به ذکر نکاتی در جهت مداخلات بهینه و موثرتر با توجه به نقش مددکاران اجتماعی می دانم که نیازمند بررسی و همفکری همه جانبه در بازه های زمانی مختلف بوده؛ زیرا رخدادها به ویژه حوادث طبیعی غیرمترقبه (از جمله زلزله) تبعات جسمی، روانی و اجتماعی درازمدت با خود به همراه دارد و در این میان نقش حمایتی و امدادی مددکاران اجتماعی بر کسی پوشیده نیست.
ـ همانگونه که آموزش عمومی و فرهنگ سازی در خصوص آمادگی های امداد و نجات و کمکهای اولیه در جهت توانبخشی فردی و اجتماعی، در دنیای پرحادثه ی امروز برای همگان امری لازم می باشد، مددکاران نیز در این دایره ی آموزش قرار داشته و با تمهیداتی که سازمان هلال احمر اندیشیده، با همکاری انجمن مددکاران اجتماعی ایران آموزش های تخصصی مناسب جهت بهره مندی اعضای انجمن، به صورت رایگان در جریان بوده که نیازمند اطلاع رسانی صحیح می باشد . حلقه مفقوده ی حمایت های روانی – اجتماعی در بلایا به واسطه ی تیم سحر مهیا گردید و در راستای اشاعه ی رسالت تیم سحر، آموزش حق مسلم شاغلین حرفه های یاورانه می باشد.
ـ به عنوان مددکار امدادگر با توانایی مدیریت بحران، ارتباط با اجتماع محلی و منابع انسانی و اجتماعی منطقه با تأکید بر اقدامات اجتماع محور در زمان و مکان مناسب در رئوس اقدامات موردنظر قرار گیرد. با در نظر گرفتن شرایط به برنامه ریزی های کوتاه مدت و درازمدت در راستای دستیابی به اهداف تعیین شده اقدام شود.
ـ در زمان حضور در منطقه ی بحران، با ارزیابی صحیح و به هنگام، با توجه به نیازمندیهای اساسی گروههای خاص ( کودکان ، به ویژه کودکان فاقد سرپرست؛ زنان، سالمندان، سرپرستان خانوار، توان یابان جسمی و افراد مبتلا به اختلالات ذهنی، بیماران اعصاب و روان ، …) در جهت امدادرسانی اقدامات لازم را انجام دهند.
ـ در کنار توجه به اصل فردیت و احترام به آداب و رسوم مردم حادثه دیده، با توجه به شرایط در جهت ارتقاء سطح کمی و کیفی بهداشت جسمی و روانی و با به فعلیت درآوردن همه سویه ی تسهیلگری؛ در جهت افزایش تاب آوری جامعه ی هدف خود اقدام نمایند.
ـ با توجه به مبحث مشارکت افراد در جهت توانمندسازی، این مسئله در سوانحی همچون زلزله ی اخیر، نیز بایستی در نظر گرفته شود و در کنار استفاده از نیروها و منابع حمایتی دولتی و غیردولتی؛ مردم متولی اصلی توانبخشی فردی و اجتماعی خود شوند .
ـ با توجه به شیوع بالای (PTSD) در مردمان آسیب دیده، تسلط مددکاران اجتماعی و زمان نفوذ مناسب جهت مداخله ی صحیح و اصولی با در نظر گرفتن آداب و رسوم منطقه ی مورد فعالیت حائز اهمیت می باشد.
ـ تلاش در جهت کاهش سردرگمی و از بین بردن بلاتکلیفی اجتماعی ، و افزایش ضریب اعتماد آسیب دیدگان به اقدامات و حمایت های امدادی، افزایش روحیه ی مشارکت جمعی، تقویت فعالیت های مددکاری در قالب کار گروهی، از دیگر اقدامات مناسب می باشد که نیازمند دخیل دادن حوزه های مداخلاتی مناسب حمایتی در زمان و مکان مناسب بوده که با مهارت و دانش به روز، می توان در تعامل با سایر رشته های امدادی و یاریگرانه زمینه را برای بازگشت مردم بحران زده، به زندگی عادی فراهم می کند.
ـ مستند سازی اقدامات انجام شده جهت بازبینی و تقویت نقاط قوت و کاهش ضعف ها در ارائه ی خدمات مطلوب در حادثه ی اکنون و استفاده جهت پژوهش گران حوزه ی آسیب ها و بلایا در زمان های بعدی، نیازمند فعلیت یافتن اصولی می باشد.
در پایان به عنوان عضوی کوچک از خانواده ی مددکاری اجتماعی ایران، و عضو تیم سحر استان کردستان بر دستان یاریگر و دنیای پرعاطفه ی آنان که در بلایا و به ویژه زلزله های اخیر، خالصانه و صادقانه خدمت و یاری رسانی نمودند بوسه می زنم و سر ارادت در آستان همگان فرود می آورم
و همچنان براعمال خود در دیار عاشقان نهیب می زنم
تن خسته ی افکار را بر مَرکب امداد جلوس داده و با دم و قدم ،دست هایی از سریاری و قلوبی سرشار از مهر را به مردمان دیار کوهکن هدیه می نماییم. سرزمینی که باختر آرزوهای در نطفه مانده ایست نیازمند امدادی گسترده در حال و آینده.
زاگرس قاف سیمرغ کوردهای ایران زمین، چشم انتظار آبادی است . برخیزیم و عشق را تجربه کنیم.
نویسنده: کژال ملکی؛ مددکار اجتماعی
انتشاریافته در مجموعه رسانه های مددکاری اجتماعی ایرانیان
منبع: پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران